امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

هیچ کس...

  

    یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟
    مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
    یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل
    یک کودک شیطان آمد.
    شیشه ی پنجره را زود شکست.
    کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
    عابری خنده کنان می آمد...
    تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...اما امشب دیدم...
    هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
    از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی
    پنجره هم کمتر است؟
    دل من سخت شکست اما
    هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید.




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 88
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 231902
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ